آثار اخير او نگارههاي تصويري ايراني را كه همواره عنصري بنيادي در ويژگي ملي آن سرزمين بوده از «تجسمگرايي شعر» رهانيده و از «ابزار صرف تصويرسازي» به هنري مستقل و خودكفا تبديل كرده است. جنبههاي ديگر اين نقاشيهاي خارقالعاده فرشچيان نيز نيازمند شرح و تفسير است.
نقاشيهاي او غالبا از موجودات افسانهاي انباشتهاند. جانوران از ابرها شكل ميگيرند؛ چهرههاي نامتعارف را از لابهلاي صخرهها و درختان ميتوان بازشناخت؛ جامههاي موجدار، صورتهاي انساني يا موجودات فراواقعي به خود ميگيرند. اين همه به نظر ميرسد كه از تخيلي نيرومند برآمدهاند. جنبه به فرد ديگر در نقاشيهاي فرشچيان شتابههاي مدور چشمگير در بسياري از نقاشيهاي اوست.
نقاشيهاي عالي در دورههاي گذشته ايران قطعا بر پايه ساختار زيربنايي دايرهوار تصوير شدهاند. آثار بهزاد، نقاش بزرگ دوره تيموري و سلطان محمد نقاش بزرگ ديگر دوره صفوي از نخستين نمونههايياند كه به ذهن ميرسند. با اين همه در قياس با اين استادان گذشته ايران، تصويرپردازي دايرهوار فرشچيان به نحو شگفتانگيزي پوياتر است و چهرهها و شاخ و برگها و موجودات افسانهاي چنان با يكديگر در چرخش و پيچ و تاباند كه گويي همه در گردابي جاي دارند و اين همه به شيوهاي سامان گرفته است كه حد قدرت دست صورتگر فرشچيان را يكسره آشكار ميسازد.
در واقع، اين جنبهاي رازگونه از هنر فرشچيان است كه رنگآميزي فوقالعاده او سعي در پنهان كردنش دارد؛ با اين حال از آنجا كه در زيرساخت همه آثار او قرار دارد، از نخستين «نقاشي» قلمموياش نيز پيداست، و حتي بيش از آن در آثار كمياب و بخشهاي تكرنگ نقاشيهاي آبرنگ مات او ديده ميشود. به اين دلايل و نيز به دليل احترام او به هنر والاي نقاشي ايراني، استاد محمود فرشچيان نه تنها ميراثدار شايسته اين سنت چند صدساله است بلكه فراتر از آن، هنرمند برجستهاي در قرن بيستويكم به شمار ميرود.