اخبار > ملاقات با دُردانه نگارگري ايران / با استاد فرشچيان از عصر عاشورا تا ضريح امام حسين(ع)
چاپ ارسال به دوست
ملاقات با دُردانه نگارگري ايران / با استاد فرشچيان از عصر عاشورا تا ضريح امام حسين(ع)
مولود زندينژاد - چه سعادتمنديم كه همعصر بزرگ مردان و زنان تاريخ فرهنگ و هنر ايرانزمينايم؛ ميراثداران تمدني باشكوه كه با گامهاي استوار، پرچمدار و هويتبخش سرزمين خويشاند. گوهراني كه با درخشش ميان جهانيان مايه فخر و مباهات ايران و ايرانياند. ستارگان درخشاني كه همواره در آسمان فرهنگ و هنر ايران زمين پرفروغ خواهند بود؛ يكي از ماندگارترين اين چهرهها استاد «محمود فرشچيان»ست؛ استاد بيبديل نقشها و نگارهها كه با كلك سحرآميز خويش نقش خيال ميزند و در كشف و شهودي يگانه، زيباترين تصاوير عالم را روي قاب تصوير به تماشا ميگذارد و پيچش قلمش به راستي افسونگري افسانهساز است. آن كه آثارش در موزههاي جهان دلبري ميكند و ديدن آن هر بينندهاي را سرمست از عشق به خالق و هستي ميگرداند.
فرشچيان تنها يك هنرمند و نگارگر تمامعيار نيست بلكه انساني كامل است كه راز آفرينش را به خوبي درك و احساس كرده و آن را استادانه و بهتر بگوييم عاشقانه در آثارش متجلي ساخته. يگانه هنرمندي كه نقد و نظر همه صاحبنظران و شرقشناسان را به خود معطوف داشته و بسياري از بزرگان و هنرشناسان را وا داشته كه در مقام و شأن او و آثارش قلم زنند.
ملاقات با دُردانه نگارگري ايرانزمين -استاد فرشچيان- سعادتي بزرگ بود كه نصيبمان شد و اهداي مجموعه كتابهايي نفيس از اين هنرمند گرانقدر به كتابخانه تخصصي فرهنگستان هنر انگيزهاي شد تا ميهمان چهره ماندگار فرهنگ و هنر ايران شويم و قدري با او به گفتوگو بنشينيم.
استاد آنقدر در رفتار و گفتار خلوص داشت و متواضعانه پذيراي ما بود كه همان سخنان «محمدابراهيم باستاني پاريزي» را به يادمان ميآورد كه درباره اين نگارگر نامدار گفتهاند: «استاد فرشچيان بيش از آنكه هنرمند باشد يك معلم اخلاق است. نحوه سلوك عارفانه و زندگي بيپيرايه او سرمشق هر كسي ميتواند باشد كه قلم به دست گرفته و وارد اين وادي ميشود؛ علاوه بر اين فرشچيان يك مجموعه از هويت يك ايراني تمامعيار است. او در نقاشي سبكي براي خود ايجاد كرده كه در نوع خود اگر نگوييم بينظير بلكه كمنظير است. مسايل عاطفي و حالات روحي انسان و زيباييهاي طبيعت در آثار فرشچيان دست به دست هم داده و تابلوهايي به وجود آورده است كه هر بينندهاي را مدتي طولاني محو تماشاي خود خواهد ساخت.»
محمود فرشچيان در 4 بهمن سال 1308 در شهرهنرپرور اصفهان ديده به جهان گشود. پدرش مردي هنردوست بود و هنگامي كه اشتياق فرزند را به هنر نقاشي ديد او را به كارگاه استاد «حاج ميرزاآقا امامي» رهنمون شد. استاد فرشچيان در اينباره ميگويد: «پدرم تاجر فرش بود كه به هنر علاقه بسيار داشت و به ياد دارم، بسيار خردسال بودم كه براي خود از نقش قالي نقاشيهايي ميكشيدم، وقتي پدرم علاقهام را به نقاشي ديد مرا نزد استاد «حاج ميرزاآقا امامي» فرستاد و به اين ترتيب بود كه من وارد اين عرصه شدم و بعد از آن در سال 1324 به هنرستان هنرهاي زيباي اصفهان رفتم كه در آن زمان در سرپرستي «عيسي بهادري» يكي از پرورشيافتهگان مكتب كمالالملك بود و نزد ايشان تعليم گرفتم.»
او با قرار دادن موهاي گربه سفيد در انتهاي پر كبوتر قلمموهايي آنچنان ظريف و انعطافپذير ساخت كه تا امروز در نقاشي و طرحريزي و ظرافتكاريها از آن نوع قلممو استفاده ميكند. طراحي قالي و سراميكسازي از ديگر كارهايي بود كه فرشچيان در نهايت دقت و ظرافت انجام ميداد و در مهارت به جايي رسيد كه در سال 1328 «عيسي بهادري» يكي از گلدانهاي او را به «آرتور پوپ» هنرشناس مشهور اهدا كرد.
فرشچيان در سال 1329 ديپلم عالي خود را از هنرستان هنرهاي زيباي اصفهان دريافت كرد و در سال 1332 براي پژوهش و تحقيق سبكهاي هنري جهان به اتريش سفر كرد. او درباره عزيمتش به اروپا ميافزايد: «براي پژوهش روي سبكهاي هنري جهان و آشنايي بيشتر به مدت هفت سال در وين به تحصيل و مطالعه پرداختم پس از آن به ديگر كشورهاي اروپايي سفر كردم. در هر كشوري روزهاي خود را در موزهها و كتابخانهها به دنبال آثار شاخص هنري ميگذراندم و درباره سبكهاي هنريشان تحقيق و پژوهش ميكردم و هنگامي كه به منزل برميگشتم به كار طراحي ميپرداختم و در شبانهروز تنها 3 تا 4 ساعت را به استراحت اختصاص ميدادم.» فرشچيان درباره هنر ايراني و مشرقزمين معتقد است: «ظرافت و ريزهنگاري و نقطهپردازي كه براي زيبا ساختن هر چه بيشتر اثر به كار ميرود در مكاتب مختلف مشرقزمين و نيز ايران سابقهاي كموبيش طولاني داشته و ادامه دارد... نقاش ايراني بيش از آنكه به طبيعت مانوس و وابسته باشد دلبسته گسترش انديشه و عالم نامحسوس است كه بينهايت خيال را به حالتي دلپذير تجلي و شكل ميدهد و هنرمند براي اينكه تحولات رنگارنگ زندگي مادي ياراي دستيازي به دنياي او را پيدا نكند براي نمودهاي خود معنويتي فراتر از عوامل زندگي گذرا قائل ميشود. زيرا آن هنر ماندگار و جاويد است كه به مفاهيم انساني و كلي وفادار باشد.»
در واقع نقاش خيالانگيز، از ابتدا بر اين پايه و مايه آثارش را خلق كرده و نخستين تابلوي خود را در 18سالگي با نام «گِل آدم بسرشتند» چون شعر سروده است تا جايي كه «استوارت كري ولش» سرپرست بخش هنرهاي اسلامي و هندي موزه «ساكلر» دانشگاه هاروارد درباره اين اثر نوشته: «اين تابلو شاهكاري از ايام جواني هنرمندي است كه توانايي او را در به كمال رسانيدن همه شيوههاي نقاشي ايران از معماري و پيكرنگاري تا نقشهاي اسليمي و حيوانات و طبيعت بيجان و تودههاي ابر به ثبوت رسانيده است.
فرشچيان در اين اثر نه تنها موتيوهاي نقاشي را متحول كرده (مثلا به حيوانات پرجنب و جوشي كه در جلو تابلو بر پشت فرشته در حركتاند، توجه كنيد) بلكه به تهورات غيرسنتي نظير ايجاد ابعاد چندساختي نيز دست يازيده و آسماني با درخشندگي خيرهكننده نقاشي كرده است. اين اثر محصول نبوغي زودرس است. فرشچيان همانند هنرمندان پيشين بر اين واقعيت آگاه بوده است كه بر يك تابلو دو بُعدي، بُعد سومي را نميتوان استوار ساخت ولي درها و پنجرهها و طاقنماهايي كه در نقاشي فرشچيان به چشم ميآيد گويي بيننده را از جهان مسطح و يكنواخت به دنياهاي ديگر رهنمون ميكند.»
در بسياري از آثار اين نگارگر چيرهدست، انسان با لطافت و صفا در كنار حيوانات درنده و تندخوي، غزالها و پرندگاني كه در حال پرواز و آوازند، به گونهاي ترسيم شده كه آرامش را به ذهن متبادر مينماياند و اگر بخواهيم آثار هنري را به عنوان نمادي از صلح و آرامش برگزينيم بيشك بسياري از تابلوهاي فرشچيان در زمره اين آثار قرار خواهند گرفت.
اين نگارهها نماينده كشور و ملتي است كه فراز و نشيبهاي تاريخي را پشت سر نهاده اما فرهنگ و هنرش را از ياد نبرده است و با عشق به تمامي مخلوقات پروردگار جهانيان براي وطنش هنرآفريني كرده، وي تمام علاقه و افتخار خود را ايراني بودن خود عنوان ميكند و در اين باره ميگويد: «از جان و دل شيفته فرد فرد هموطنانم هستم و اميدوارم تمامي ايرانيان همواره سربلند باشند. اما در طول زندگيام آواره هر شهر و دياري بودم چون هميشه شيفته يادگيريام و هر جا كه تجلي و مظهري از هنر يافتم به آنجا سفر كردم تا درباره آن تحقيق و پژوهش كنم و لحظهاي را به بطالت نگذراندم زيرا علاقهمند بودم تا ظرف وجودم را با تجليات هنري پر كنم. هماكنون هم خود را يك هنرجو ميدانم و به دنبال كسب معرفت بيشتري هستم.»
اگرچه فرشچيان نمايي دلانگيز از عشق و زندگي را در آثارش متجلي كرده اما در تابلوي «عصر عاشورا» ماهرانه روايتي حزنانگيز و اندوهبار، ناشي از واقعه تلخ را به تصوير كشيده كه گويي توقف زمان را نشانه رفته و پنجرهاي براي تماشاي واقعهاي در عصر و نسلي ديگر گشوده است. رنگهاي زرد و غبارآلود زمينه اثر و فضايي ناامن و دردآلود در صحراي بيآب، تصويري است كه خالقش با ظرافتي خاص چهرههاي روحاني را با لباسهاي سياه از نظر پوشانده و حزني ناشي از دردي جانكاه را القا ميكند كه با آن اسب خونآلود بيسوار، حتي نخلها را خموده كرده است. استاد در پاسخ به اينكه به كدامين تابلوها و آثارش علاقه بيشتري دارد چنين ميگويد: «علاقهام بيشتر به آثاري است كه مردمم آن را دوست داشته باشند. اما از ميان آثارم تابلوي «عصر عاشورا» را بسيار دوست دارم و اين به دليل دلبستگيام به حضرت اباعبداللهالحسين(ع) است و واقعه روز عاشورا كه هميشه مرا تحت تاثير خود قرار داده است. اگر بخواهم آن را بار ديگر نيز به تصوير بكشم به همين شكل آن را خواهم كشيد.» «رابرت هيلنبراند» استاد هنر اسلامي دانشگاه ادينبورگ آثار او را اينگونه تشريح ميكند: «گستره درونمايهها و فضاهاي آثار فرشچيان پهناور است و او در نقاشيهاي خود به ياري خطوط با وقار، تمامعيار و خلسه آور جهان ديگري را فرا ميخواند، جهاني كه گاه پرجذبه و وجد و حال است و گاه سودازده و اندوهبار، گاه اميدبخش است و گاه نوميدوار، گاه سربلند است و گاه ستمديده، اما همواره بيترديد از آن خود اوست.»
او رنگها را در به وجود آوردن فضاهاي مختلفي چون اندوه، ترس، شادي و... به خوبي درك كرده و به كار برده و در تصاوير و صورتگري نيز از نوع نگاه و وجود چشمان بهره كافي جسته به گونهاي كه احساس خود را به طور مستقيم به بيننده القا ميكند. در تابلوهايي چون «شهيد»، «گرماي عشق» ، «آفاق» يا «در راه ملكوت» رنگهاي آرام با نگاههاي معصومانه و مينويي مخاطب را به سوي عالم ملكوت رهنمون ميشود. استاد كه همه موفقيت خود را مرهون الطاف الهي ميداند و مكررا به آن اذعان دارد چنين ادامه ميدهد: «يكي از الطاف الهي آن است كه دست راستم هنوز پر قدرت است و ميتوانم بدون هيچ لرزشي به طراحي و خلق آثار بپردازم، يكي ديگر از لحظههاي ماندگار زندگيام طراحي ضريح، سرداب و درب مطهر حضرت ثامنالائمه حضرت عليبن موسيالرضا(ع) است. در طراحي سرداب سعي بر اين بود تا فضايي بهشتي و معنوي ايجاد شود كه به لطف پروردگار اين كار نيز انجام شد.»
نميتوان آثار فرشچيان را براي يك لحظه ديد و گذر كرد، چراكه او در كنار آن همه رنگهاي دلانگيز و نقشهاي ريز و ظريف، موجوداتي بسيار نهان خلق كرده كه هر يك در دل ديگري آنچنان استادانه جاي گرفتهاند كه حكايت از تسلط خالق اثر داشته و بيننده را ساعتها براي كشف هر يك از موتيوها و معاني پاي تابلوي استاد مينشاند. اين هنرمند توانا درباره هنر نقاشي و توصيهاش به هنرجوياني كه به عرصه نقاشي ورود مييابند، چنين است: «لازمه هنر نقاشي فيگور است زيرا اگر كسي نهاد هر انساني را نداند چگونه ميخواهد آن را به تصوير بكشد؟ اگر كسي ميخواهد در اين راه قدم بردارد بايد شبانهروز طراحي كند با آناتومي انسان و حيوان آشنايي كامل داشته باشد و در نهايت هنرش ايراني باشد و رنگ و بوي ايراني بدهد.» استاد درباره بهترين روز زندگي خود ميگويد: «زندگي راهي است آسان، شاد از آن بايد گذشت/ شوربخت است آنكه از اين ره هراسان بگذرد... همه عمرم را مديون الطاف الهي ميدانم و بزرگترين لطف خدا و زيباترين روز زندگيام آن روزي بود كه طراحي ضريح آقا اباعبداللهالحسين(ع) را به دست گرفتم و با لطف پرودگارم توانستم آن را به پايان ببرم. يكي از ويژگيهاي اين ضريح آن است كه كوچكترين تشابهي با كارهاي ديگر ندارد. تمامي نقوش و طراحيها به يكديگر ارتباط داشته و چشم را به اسماءالله راهنمايي ميكند. اندازههاي اين ضريح دقيقا به اندازه ضريح فعلي است و ارتفاع آن 3/6 متر است و تمامي المانهاي به كار رفته در آن كاملا ايراني است و هيچ عنصر خارجي در آن به كار نرفته است و سعي شده تا حسي روحاني را القا كند.»
به راستي تماشاي آثار استاد سفري است به دنياي خيالانگيز و شگفتيهاي زندگي و همين تفكر و نگاه اوست كه آثارش را متمايز ساخته به گونهاي كه در تابلوي «آهنگ زندگي»، «نواي مهر» و «طلوع» ميتوان آن را احساس كرد. در اين آثار كه مضاميني مشترك دارند، فرشتهاي با نواي «چنگ» كه از مشهورترين سازهاي ايران باستان به شمار ميرود، تمامي موجودات را به رقص و شادماني ميخواند و اين هنرمند در اين باره با بيان ابياتي، چنين شرح ميدهد: «زندگي بافتن يك قالي است/ نه همان نقش و نگاري كه خودت ميخواهي/ نقشه از قبل مشخص شده است/ تو در اين بين فقط ميبافي/ نقشه را خوب ببين، خوب بباف / نكند آخر كار، قالي بافتهات را نخرند.
زندگي بسيار زيباست ولي مهم اين است كه نگاهمان به ظرف وجودي خودمان است؛ اينكه ايمان داشته باشيم كه ميتوانيم در سايه كوشش و تلاش و ياري پروردگارمان زندگي خوبي داشته باشيم و از عمر و زندگي خود بهره كافي ببريم. هميشه احساس كردم كه ظرف وجودم خالي است و براي همين لحظهاي از عمرم را به بطالت نگذراندم و حتي در سفر هم به كار طراحي ميپردازم تا جايي كه از اين مجموعه كتابي در دست انتشار است.» او درباره رابطه هنر و ماديات نيز نظر جالبي دارد: «تمامي هنرمندان جوان را مانند فرزندانم دانسته و دوستشان دارم و معتقدم ماديات هم بخشي از زندگي است و نميشود بدون امكانات مادي به زندگي ادامه داد اما رسيدن به اين امر بسيار مهم است بايد تنمان را به كار دهيم و نبايد لحظهاي را به بطالت بگذرانيم هنرمان را مقدس بدانيم؛ براي آن تلاش كرده و با عشق كار كنيم و در آخر لطف پرودگار را هيچگاه فراموش نكنيم كه او روزيرسان است. البته در اين سالهايي كه فعاليت داشتم هيچ گاه براي پول و ماديات كار نكردم. براي هيچكدام از طراحيهايي كه براي ضريح حضرت ثامنالائمه(ع)، حضرت اباعبداللهالحسين(ع) و ديگر كارهايي كه كردهام مبلغي دريافت نكردهام. عشق به ائمه اطهار را بيش از آن دانستم كه بخواهم آن را با ماديات مقايسه كنم و علاقهمندم تا كارهايي كه در اين سالهاي عمرم انجام ميدهم همه با اعتقادات ديني و معنويات درونيام ارتباط داشته باشد و اميدوارم تا آخرين لحظههاي عمرم دستم از قلم نيفتد.»
خالق «پنجمين روز آفرينش» درباره علاقهاش به موسيقي نيز ميگويد: «هنگام طراحي آنقدر متمركز بر كارم هستم كه گاه خودم را نيز فراموش ميكنم و بايد در آرامش كامل اثري را به تصوير بكشم ولي آن هنگام كه در حال كامل كردن اثرم هستم به موسيقي نيز گوش ميدهم و اثرم را تكميل ميكنم. زيرا به شعر و موسيقي علاقه بسيار دارم. هنگامي كه 14 ساله بودم به انجمن شعرا در اصفهان ميرفتم و در محفلي به شاعراني گرانقدر چون همايي، شكيب اصفهاني، بصير، نوا و... گوش ميدادم زيرا شعر و موسيقي را در سازندگي بسيار مفيد ميدانستم. ابياتي را نيز سروده ام. در آن زمان استادان ما را تشويق ميكردند تا مطالعه فراوان داشته باشيم بايد بسياري از اشعار حافظ، سعدي و ... را خوانده و حفظ ميكرديم.»
استاد به تازگي در حال خلق اثري به عنوان «معراج حضرت محمد(ص)» است و درباره آن ميگويد: «مجموعهاي شامل 14 تابلو را براي موزه آستان قدس رضوي در دست دارم كه چند تابلوي آن به اتمام رسيده و پس از نمايش در موزه سعدآباد به موزه آستان قدس هديه ميكنم. به آتش انداختن حضرت ابراهيم با منجنيق يكي از اين آثار است كه داستان بسيار زيبايي دارد كه ابتدا فرشته باد ميآيد و ميگويد آنقدر ميوزم تا آتش خاموش شود، سپس فرشته باران ميآيد و ميگويد آنقدر ميبارم تا آتش خاموش شود و در آخر حضرت جبرئيل(ع) به فرمان پرودگار نازل ميشود... . تابلوي «ستايش پرودگار» نيز از جمله اين آثار است، و در حال حاضر تابلوي «معراج حضرت رسول(ص)» را در دست دارم كه بسيار پر كار است و در اين تابلو آن حضرت را از پشت سر به تصوير ميآورم.» مهربانترين پدربزرگ دنيا لقبي است كه در 22 شهريور سال 1383 در ميان 100 شخصيت محبوب جهان در حالي در روزنامههاي جهان درج شد كه او در كارگاه خود به خلق آثار ايراني مشغول بود و اگر بخواهيم درباره استاد محمود فرشچيان، زندگياش، آثارش، افتخاراتش و مكتبش بنگاريم بيشك بايد متخصصان و صاحبنظران چندين مجلد كتاب و چند واحد دانشگاهي را به اين هنرمند نامي اختصاص دهند.
محمود فرشچيان نه تنها آثار خود را با ميل و اشتياق به ملت ايران هديه كرده بلكه بسياري از كتابها و نشريات نايابي را كه در طول سالهاي عمرش از آنها بهره جسته به كتابخانه تخصصي هنر فرهنگستان هنر اهدا كرد؛ كتابهايي كه دربارهاش ميگويد: «اين كتابها و نشريات را در طول اين سالها تهيه كردم و از آنها استفاده ميكردم و علاقهمندم فرزندان اين مرز و بوم از اين آثار استفاده كنند من هر چه دارم متعلق به ملت و مردمم است و اين عشق به زادگاهم، مذهب و باورها و اعتقادات من است كه در سالهاي زندگيام مرا ياري كرده است.»
١٠:١٨ - 1391/08/28 / شماره : ٧٣٣ / تعداد نمایش : ٥٦٤٦