استوارت كري ولش كه از فرشچيان با نام «نقاش ملكوتي» ياد ميكند، ميگويد: «آثار او سرشار از دادههاي گرانبها در زمينه فرهنگ و هنر ايران است؛ آثاري كه سرشار از راز و رمز زندگي است و نهفتههاي بسياري در لايههاي نقوش او ميتوان ديد.»
هنگامي كه انسان با محمود فرشچيان در خانهاش به گفتوگو مينشيند آواي دلنشين پرندگان زمينهساز مجلس اويند. به راستي اگر اين هنرمند پر توان خلاق ايران قرن بيستم، استاد گمنام در دوران صفوي سده شانزدهم ميبود، نگارندگان تاريخ هنر او را استاد پرندگان ميناميدند. محمود فرشچيان و نقاشيها و طراحيهايش، با همه پيوندي كه با سنتهاي ايراني دارند، متعلق به اين روزگارند.
وي استاد پژوهندهاي است با احاطه كامل بر گنجينه ديرپاي هنر سنتي ايران كه در طي مسافرتهاي متعدد، هنر اروپا و امريكا را نيز به خوبي مطالعه كرده و به عصر بينالمللي هنر، خو گرفته است. اگر فرشچيان نه در سال 1308 شمسي در اصفهان، بلكه در سال 1500 ميلادي در تبريز يا هرات به دنيا آمده بود و نقش و نگارهايش از مايههاي جهاني كمتري برخوردار ميشدند، در آن صورت ميتوانست در دربار شاهطهماسب همكار گرانقدري براي سلطان محمد، ميرمصور، يا ميرزاعلي باشد.
اين استادان بزرگ عصر صفوي نقاشيهاي فرشچيان را ميستودند، همچنان كه او اكنون پس از قرنها آثار آنان را ارج مينهد، ولي دست تقدير، روزگاري او را به دنيا آورد كه نقاشي ايراني ديري است كه با هنر غرب در تماس است. نگاهي به آثار فرشچيان به خوبي نشان ميدهد كه سليقه او در زمينه منابع هنر ايران به مرور زمان متحول شده و تكامل يافته است.
اگر نقاشيهاي اوليه او يادآور رضا عباسي و مكتب او بوده كارهاي اخيرش آثار سلطان محمد هنرور بزرگ ايراني را به خاطر ميآورد. نقاشيها و طراحيهاي اين استاد كه من در جايي ديگر او را «نقاش ملكوتي» خواندهام ابعاد و جنبههاي گوناگون دارد.
آثار او سرشار از دادههاي گرانبهايي در زمينه فرهنگ ايران به ويژه دربار صفوي است و در همان حال با نماياندن خصوصيات انسانها و حيوانات بعدي فرحانگيز و آموزنده به خود ميگيرد و در مجموع پيامي فراتر از مضامين ترسيمشده دارد. آنچه در نگاه نخست رويدادي از شاهنامه به نظر ميرسد نوعي سير و سلوك عارفانه نيز هست. همانند شكسپير، سلطان محمد در ميان مردم محبوبيتي گسترده داشت و هر طبعي را خوشايند بود.
دلقكان، انسانهاي عجيبالخلقه و مردمان از هر رنگ و لباس در پردهها و داستانهاي حماسي اين دو هنرمند ظاهر ميشوند و در فضايي آكنده از دقايق رواني نقشي را ايفا ميكنند. آثار سلطان محمد فراواناند و همان قدر بيننده را شيفته ميكنند كه پرندگان و حيوانات سرشار از حياتش؛ گلها، درختها، كوهها و رودها و آسمان در آثار اين استاد، حتي بدون همراهي انسان و حيوان، از حركت و حيات لبريزند.
فرشچيان همه اين ويژگيها را به خوبي شناخته و بازيافته است. در نقاشيهاي فرشچيان هر تنه درخت، هر شاخه، هر برگ، هر صخره سرشار از راز و رمز زندگي است و نهفتههاي بسياري را در لابهلاي نقوش او ميتوان ديد.
بينش فرشچيان خوشايند است اما به اندازه هراسانگيز است اما نه بيش از آنچه كه بايد. اگر ابليس در كناري يا در وراي توده در هم پيچيده ابر كمين كرده حس زيباييشناسي اين استاد ايراني حد فاصلي مابين او و بيننده ايجاد ميكند، اگر در صحنهاي گره موزون شال خوبرويي به كمند شيطان منتهي ميشود، در تصوير ديگر از شمشير برّان نقشي دلانگيز ميسازد.
در كارهاي فرشچيان اندوه و شادي، تراژدي و كمدي همهجا با هماند. در تابلوي «بهار ميآيد» سالخورده صوفيان دلشاد جام بر لب و دف در دست در حال سماعاند و سر بر كشيده از ژرفاي تيرهگون زمينهاي سبز به دور پريرويي كه دستافشان و پايكوبان است، حلقه زدهاند. در اين تابلو همه چيز به گونهاي از وجد و دلخوشي نشان دارد اما همراه با لبخندي تلخ كنايهآميز و توأمان دلنشين و روحانگيز. فرشچيان در عين حال كه ميخنداند ما را نيز هشداري ميدهد و به كهولت و پيري طعنه طنزآلود ميزند كه «هيچ پيري چون پير شيدا نيست».
در كنار تابلو نينوازي شيفته و آشفته، لرزان و مشتاق به نوعي به پيش ميرود تا بر سيماي زن بوسه زند، و در پايين تابلو چشمان پر تلألويي كه به انگشتان شكيل و پر رمز و راز به جاي دختر رقصنده خيره شده تا ناپايداري هر گونه سرخوشي را هشدار دهد. پس از تماشاي اين تصاوير بسيار دقيق گيجكننده، ميتوانيم به تماشاي تابلوهاي حيرتانگيز ديگر فرشچيان برويم و از زيبايي آنها محظوظ شويم.
تاثير تماشاي نقاشيهاي فرشچيان تا مدتها به ياد ميماند و هر بار معني تازهتري از آنها به ذهن ميآيد. حركت رقصگونه پردههاي حرير در «بهار ميآيد» چهرههايي كه با آثار رضا عباسي الفتي دارند، انگشتان نرم و كشيده و خطهاي سيال و نقشهاي دورانگيز همگي انسان را به سوي رابطه اسرارآميز ميان صوفيان سالخورده و پريروي رقصان ميكشانند. آيا رقص پريرو است كه آنان را مسحور كرده يا نغمه جادويي سماع صوفيان است كه او را به وجد و نشاط آورده؟ هر چه باشد پيام اين اثر تاملانگيز است.
در عرصه دنياي مسحوركننده گهگاه التهابانگيز قلم فرشچيان با نواي خطوط و نقوش سبزگونه سنتي ايران به رقص درميآيد؛ چرخشها و منحنيهاي دو سوي صحنه يكديگر را به توازن و اعتدال ميكشند. خطهاي راست و بيانحنا اگر در بعضي نقوش معماري و كاشيكاريها كمياباند انسانها و حيوانات همه پر حركتاند و جاندار، پر از عضله، پوشيده از مو و خز و پر كه ناگزير جاي چنداني براي نماياندن استخوان نميگذارد؛ فرمها نه هندسي و قراردادي بلكه طبيعي و سيال و مهآلود و اثيرياند.
به هنگام نقاشي، فرشچيان غالبا به موسيقي گوش فرا ميدهد. همنوازيهاي موسيقي زمينه قلمزنيهاي ظريف و پيچان او را فراهم ميآورد. نقاشيهاي او انسان را برميانگيزد تا با گوش جان نواهاي غيرملموس او را كه چون خطها و شكلهايش قراردادناپذيرند بشنود. در اين نواها از آهنگهاي پر ضرب گوشآزار نشاني نيست بلكه هموازي ظريفي در بين سرودهاي لطيف ابداع شده است.
آواز پرندگان، بانگ مرغان، زمزمه آب، ريزش پر پيچ و تاب آبشار گوش را مينوازد و توفانها و طغيانها، آتشهاي سوزان و رعبانگيز را چنان ماهرانه ترسيم ميكند كه به چشم، هراسانگيز نبايد و تازيانه به كيفيتي فرود ميآيد كه هرگز گزنده نباشد.
هنگامي كه انسان به محمود فرشچيان، به مهارت فوقالعاده و دستهاي پركار و خلاقش ميانديشد خاطره تابلو وجدانگيز او را به ذهن ميآورد؛ «پنجمين روز آفرينش» را كه مايههايي از قرآن دارد و در آن همه مخلوقات زميني و آسماني به ستايش پروردگار مشغولاند. ماهيها و پرندگان واقعي و تخيلي در درياهاي توفاني شناور و بر آسمان ابري در پروازند. گويي چون سايههايي در بهشت فروزان از انوار الهي، گرچه منقارها و پنجهها، دندانها و بالها، به دست يك استاد تواناي طبيعتشناس به تصوير درآمده، اما چشمها و حركات اثر گوياي تصورات نقاش از دنياهاي ديگر است.